درونم غوغاست
درونم غوغاست ، ساده میشکنم
با یک تلنگر کوچک
این گونه نبودم
این گونه شدم
درونم غوغاست ، ساده میشکنم
با یک تلنگر کوچک
این گونه نبودم
این گونه شدم
" دلتنــگم "
دلت تنگ یک نفر که باشد
تمام تلاشت را هم بکنی تا خوش بگذرد ،
و لحظه ای فراموشش کنی
فایده ای ندارد
تو دلت تنگ است
دلت برای همان یک نفر تنگ است
تا نیاید ... تا نباشد
هیچ چیز درست نمی شود
دلتنگتم الاجونم
الاجونم
دلتنگی برای تو حکم نفس کشیدن را دارد ، آن را که بگیری
می میـــــــــرم
عشق یعنی
یک نفر هست که
بدون فکر به نتیجه و آینده
هر روز بیشتر از دیروز دوسش داری
الاجونم
عشق یعنی ترس از دست دادن تـــــو
لحظه ای هست بعد از بوسه
همان وقتی که لب ها از هم جدا شده اند
و روحت مشغول مزه مزه کردن طعمی هست که چشیده
لحظه ای هست بعد از بوسه
که پیکرها کمی از هم فاصله می گیرند
و چشم ها جایگزین لب ها می شوند
آن چشم در چشم شدن
آن در هم آمیختگی شهوت و شرم
" آن نگاه "
به گمانم جــــــان رابطه است
الاجونم نم نم عشقت را با دریای محبت کسی عوض نمی کنم
حتی اگر در طوفان غمت بمیرم
زن ها گاهی اوقات چیزی نمی گویند
چون به نظرشان لازم نیست که چیزی گفته شود
با نگاهشان به اندازه ی یک دنیا حرف میزنند
هرگز نباید از چشمان هیچ زنی ساده گذشت
آنها که از دور نگاه میکنند!
بهم میگن : تو چه کم داری ؟ هیچ!
و من باران اشکهایم را در ابر چشمانم پنهان میکنم
و با لبخند پوچی به نشانه ی تأیید سر تکان می دهم
اما خود میدانم که هر گاه درون خود را میکاوم
به یک غم بزرگ میرسم ، و آن غم نبودن توست
من در کنار همه فقط تو را کم دارم
الاجونم
خیلی سخته یکی رو دوست داشته باشی و بدونی اونم دوست داره
اما نتونی بهش برسی
خیلی سخته بخاطر اطرافیان مجبور باشی ازش دور باشی
خیلی سخته پنهونی دوسش داشته باشی
خیلی سخته ... خیلی
" خیلی دوست دارم عشقم "
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت من که رسید قلم افتاد ، دگر هیچ ننوشت
خط تیره گذاشت و گفت
تو باش
اسیر سرنوشت
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت
نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود
با تو بودن قصه ی شیرینی ست به وسعت تلخی تنهایی
و...و من همچون غربت زده ای در آغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
و تا وقتی که شبنم زلال احساست غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من
کاش قلب وسعت می گرفت ، شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت
عاشق آن بوسه ی هول هولکی ام
دیرت شده ، اما از خیرش نمی گذری
" بوس پنج گانه "
اینم واسه اون دسته از خانمایی که خیلی خواستگار دارن
آهنگ در حال پخش
( قرص اعصاب از احمد صفایی )
تقدیم به تنها عشقم
الاجونم
آن لحظه که با تو هستم ، بهترین لحظه ی زندگیم است
که دلم نمیخواهد آن لحظه بگذرد
تنها لحظه ای که آرامش دارم لحظه ی با تو بودن است
عشق من
صدایت آغوشی هست از آرامش
که هر بار می آید مرا غرق در خود می کند
( تصور کنید دخترا برن جبهه ی جنگ )
تفنگ ها رو بیارید
سایه : باشه ، یه لحظه وایسا موهامو ببندم
خشاب ها رو بیارید
ناناز : أه سوسک داره رو خشابا راه میره
اون دشمنه ، زودباش بکشش
ماهرو : نه حیفه خوشگله دلم نمیاد بکشمش ، نمیخوام
اون پسره رو تیر بارون کن
شبنم :نه اون شبیه ع هست نمیتونم بکشمش
زودباش اون دوتا رو بکش
فرزانه : وای من نمیتونم خون ببینم
زودباش هفتیرتو پرکن
مژده : اه دیدین چی شد ناخنم شکست
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد
به من گفت : نرو که این مسیر بن بسته !!
به حرفش گوش ندادم و رفتم
کوچه بن بست بود ... پشیمان شدم و برگشتم ،
اما وقتی به سر کوچه
رسیدم پیر شده بودم !